رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
گرداب سکندر
امتیاز دهید
5 / 4
با 25 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 25 رای
محمدرضا سرشار مشهور به رضا رهگذر، نویسنده و منتقد ادبی و گوینده برنامه رادیویی قصه ظهر جمعه
او در سال ۱۳۳۲ در کازرون متولد شد. او پس از اخذ دیپلم و طی دورهٔ سربازی در سال ۱۳۵۴، در رشتهٔ مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت ایران مشغول به تحصیل شد؛ اما به خاطر علاقه‌ای که به نویسندگی داشت موجب شد تا وارد عرصهٔ هنر شود.
نخستین آثار قلمی سرشار (رهگذر) در سال ۱۳۵۲، در یکی از مجلات هفتگی ادبی، و اولین کتابش در سال ۱۳۵۵ به چاپ رسید. در مجموع، چهار عنوان کتاب و چند داستان کوتاه از سرشار، در دوران پیش از انقلاب متشر شد.

سرشار فعالیت سیاسی در دوران سلطنت دودمان پهلوی را با داستان‌های خود پی می‌گرفت. با وجود این، در دوران اوج گیری انقلاب ۵۷، در اواخر دوره صدارت تیمسار ازهاری دستگیر و اوایل نخست وزیری شاهپور بختیار، همراه با خیل زندانیان سیاسی کشور، آزاد شد.

در دوران پس از پیروزی انقلاب ۵۷، ۸۵ عنوان کتاب دیگر از وی، در قالب داستان، پژوهش، نقد و مباحث نظری ادبی، به شکل تالیف یا ترجمه، برای کودکان و نوجوانان و بزرگسالان منتشر شد.

البته در مورد ایشان بد نیست به لینک زیر هم مراجعه شود
http://payman.blogfa.com/post-91.aspx
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
sagaro
sagaro
1390/03/18

کتاب‌های مرتبط

گربه ای که عاشق من شد!
گربه ای که عاشق من شد!
4 امتیاز
از 3 رای
گرگینه ها هرگز نمی گریند
گرگینه ها هرگز نمی گریند
4.1 امتیاز
از 40 رای
ما صبر می کنیم
ما صبر می کنیم
3.8 امتیاز
از 5 رای
محفل اسرار: اسارت - جلد 2
محفل اسرار: اسارت - جلد 2
4.5 امتیاز
از 72 رای
Dear Mr. Henshaw
Dear Mr. Henshaw
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گرداب سکندر

تعداد دیدگاه‌ها:
5
حداقل امکان مطالعه آنلاین کتاب رو فعال کنید
این کتاب را در نوجوانی خواندم . جالب و خواندنی بود. متاسفانه مثل بسیاری از کتابهای خوب این سایت لینک دانلود ندارد!
حرف دوستمان را در کامنت پایینی در مورد رهگذر قبول دارم، اما انصافا این کتاب از این نویسنده برای ورود من به دنیای زیبای کتابخوانها سهم زیادی داشت.
وقتی تعصب بلای جان منتقد می شود!
گاهی مطالبی به چشمم می‎خورند که مرا از خنده روده بر می‎کنند! البته نه از بی‎سوادی و احیانا کم سوادی طرف که خب این چندان ایرادی ندارد، یک مدتی که بخواند می‎فهمد دو دو تا می شود چهارتا. یعنی چنین امیدی به این افراد می توان داشت. اما بعضی کسان هستند که نمی توان گفت به دلیل بی‎سوادی که به دلایل دیگر با اینکه می‎دانند دودوتا چهارتاست می نویسند هشت تا!
نمونه بارز این افراد یکی رضا سرشار یا همان رضا همراه است که خیلی دوست دارد به عنوان بزرگتر نویسندگان نسل انقلاب شناخته شود و جالب اینکه در میان همین طیف از نویسندگان هم کمتر کسی او را قبول دارد!
گذشته از ماجرای بزرگتر کوچکتری نویسندگان این طیف که همه‎ی افتخارش را به ایشان وا می گذاریم، مثلا می‎آید و می‎نویسد که صادق هدایت را رادیو بی‎بی‎سی معروف کرد و در به شهرت رسیدن او دست استکبار جهانی در کار است. تورا خدا میزان توهم توطئه را ببینید!
حالا اصل ماجرا چه بود، در آن سالها که مصادف بود با اواخر عمر هدایت، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد در رادیو بی بی سی کار می‎کردند و این ها یکبار در برنامه های از هدایت به عنوان مهمترین نویسنده ایرانی یاد کردند، حالااین برنامه را چند نفر شنیدند و اصلا چه تعداد از مردم در آن زمان رادیو داشتند و چه تعدادشان آن لحظه پای رادیو بی بی سی بودند بماند. حال اگر فرض کنیم که آن برنامه تاثیری در جلب توجه عده معدودی گذاشته باشد (که ظاهرا گذاشت)، این هیچ ربطی به هفتاد سال بعد ندارد. چون اگر قرار باشد بایک برنامه رادیویی یک نفر هفتاد سال معروف بماند، این رادیو تلوزیون و رسانه های دولتی دیگر که سی سال است جناب سرشار را تبلیغ می‎کنند، ایشان باید به معروف‎ترین نویسنده سطح جهان آن هم تا پایان جهان تبدیل شده بود؟ که نشد یعنی اگر این تبلیغات و امکتنات در اختیارشان را بگیری دوسه سال بعد عمرا کسی اسم سرشار را به خاطر بیاورد. سر آخر اینکه اگر نویسنده مایه نداشته باشد، اگر همه ی کائنات هم دست به دست هم بدهند و او را تبلیغ کنند بالاخره یک روزی دستش رو می‎شود. البته ضعف در آثار همه‎ی نویسندگان وجود دارد، به خصوص اگر آغاز کننده یک راه باشند. هدایت هم از این قاعده مستثنی نیست، اما هدایت آثار قوی و بدیع زیادی دارد که اوجش همان بوف کور است.با اینکه آغازگر است آثارش ضعیفش بسیار ناچیزند. نقدهای سرشار به آثار هدایت که آن‎ها را با مسائل بی‎ربط حاشیه‎ای پیوند می دهد و به عبارتی آنقدر نامربوط به آنها می افزایند که آن بخش‎های درست هم دیده نمی شود.
خلاصه اینکه این دشمنی عمیق سرشار با هدایت بیشتر از آنکه جنبه ادبی داشته باشد، جنبه ایدئولوژیک و سیاسی دارد، شاید به این خاطر که بهترین راه کوبیدن ادبیات روشنفکری را در حمله به سرسلسله یا پدر آن صادق هدایت می‎بیند.
تعصب کار آدم را به کجاها که نمی کشد!
از این ماجرا که بگذریم، چندی پیش مقاله‎ای از سرشار را دیدم با این عنوان «ویژگیهای یک قصه خوب کدامند؟» این مقاله مرا به فکر انداخت که تعصب و ایدئولوژی چطور می‎تواند بلای جان آدم بشود! البته پیش از هرچیز باید بگوییم که شکی نیست که تنها نویسنده مسلمان در دنیا و البته ایران آقای سرشار نیستند و ایضا تنها نویسنده معتقد به انقلاب هم تنها ایشان نیست. و اگر به حضرتشان برنخورد چه بسا خیلی ها اعتقادشان هم به اسلام و هم به انقلاب بیشتر از آقای سرشار باشد، مثلا کسی می تواند در هردوی این زمینه‎ها به سید مهدی شجاعی شک کند و خیلی های دیگر. پس چرا آنها این تئوری ها صادر نمی کنند؟
باید پذیرفت مشکل ایشان و البته به مراتب شدیدتر از ایشان، آقای احمد شاکری جای دیگری‎ست...
خداوند همه‎ی ما رابه راه راست هدایت کند..
داستان این کتاب بسیار جالب است و یادم میآید که حدود سال های 64 تا 66 ، نمایشنامه رادیویی آن از رادیو پخش میشد و زنده یاد فرهنگ مهر پرور نقش اصلی آن را که نوجوان نابینایی به نام عبدل بود ، اجرا میکرد . یادش بخیر
گرداب سکندر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک